خدایا
خدایا لحظه ای بر من نظر کن
نظر بر عاشقی پر شور و شر کن
نهالی در زمین عشق دارم
نهالم را درختی پر ثمر کن
من آن موجم که آرامش ندارم
به آسانی سر سازش ندارم
همیشه در گریز و در گذارم
نمی مانم به یکجا بی قرارم
سفر یعنی من و گستاخی من
همیشه رفتن و هرگز نماندن
هزاران ساحل و نادیده دیدن
به پرسش های بی پاسخ رسیدن
...اول از روی ادب ای گل بخارا سلام
دوم از روی محبتی که به تو دارم پیام...
از سنگها و فلزها فاصله می گیرم و به عشق نزدیک می شوم. کمی به درختان فکر
میکنم و به شاخه هایی که با نام تو پرنده می شوند و به پرنده هایی که بالهایشان
گاهی بالاتر از آسمان می رود.
وقتی همهء گیاهان خوابیده اند، خودم را در شادترین شبنم تماشا می کنم و به یاد
تو می افتم که یک روز آینه ای به من دادی و گفتی دلت را با این آینه آشتی بده!
باور کن دلم می خواهد تا صبح قیامت روبرویت بنشینم و با تو حرف بزنم، حرفهایی
تازه تر از بهار، حرفهایی از جنس دلهای بی قرار.حرفهایی که هیچ پنجره ای ندیده
باشد.
از کوچه های بن بست و دره های پست فاصله می گیرم و به تو نزدیک می شوم.
کمی به ابرها فکر می کنم که همیشه دستها یشان پر از باران است و به عطری
که از ملکوت جاریست.
آیا کسی در آسمانها مرا می شناسد؟آیا می توانم همراه تو در باغهای فرشتگان
قدم بزنم؟آیاکسی در آنجا به من سیب تعارف خواهد کرد؟آیا اجازه خواهم داشت
هر وقت که دلم بخواهد در وصف تو شعر بگویم؟
ای زلال ترین آیهء هستی! اگر تو بهشت نیستی پس چیستی؟من ایمان دارم اگر
چشم ستاره ها به تو بیفتد تا ابد ساکن زمین خواهند شد.
از خودم فرسنگها فاصله می گیرم و بی آنکه به جزر و مد دریا فکر کنم،نام تو را روی
پیشانی ساحل می نویسم.
چه خوب بود با تو بودم......... | ||
ساحل بهانه ای است تا هراز گاهی بغض هایم را در خلوت آن،در پناه صخره ها روی شن های نرم و در هیجان موج ها خالی کنم... و بگویم دریا دوست داشتنی است مانند مادرم و سخاوتمند همانند پدرم دریا هم چون من مجنون و شیدا ست ... افسوس.... که نمی دانم او در فراق کی این همه ناله می کند و سرش را به صخرها می کوبد آه و زاری می کند. دریا را دوست دارم. زیرا هر گاه تو نیستی .شانه اش پناهگاه اشک های من است. *دنیا با تو قشنگه* |
|
خانه دوست کجاست ؟؟؟؟
کبوتر خیال را در شهر واژه ها به پرواز در آوردم تا شاید در آن خانه ای یابم که بتواند در صحبتش بر روی تو باز کرد .
به خانه عشق که رسیدم در کنار در چوبیش فرود آمد هر چه قلاب کردم در باز نشد. غرق در دریای خستگی و قدم زنان در بازار ناامیدی بودم که چشمم به نوشته روی در افتاد . که چنین نوشته شده بود : << به آنان که از باده وفا مستند سلام ما را برسان هر کجا که هستند >> .اشک چشم با دیدن آن چهار حرف رویایی خشک شد سلام را که بر زبان جاری کردم در باز شد و من خوشحال مشغول طی کردن طریق محبت با تو شدم و چنین نالیدم که ای خلیفه شهر محبت مرا به شهرت راه ده تا دمی در آن بیاسایم که خسته از شهرسنگدلان زمانه ام. برکبوتر دلم که بر بام مهرت نشسته سنگ مزن که این سنگ نه آنرا می پراند و نه دلش را می شکند بلکه بالش را می شکند و پر گشودن از بام خانه ات را بریش دشوار می سازد .
ای نازدانه روزگار راه محبت را به من بنوشان که دوای دردسر این شراب عشق خورده را پیمانه ای دگر است . آیینه دلم تصویر عشق تو دارد و اگر بر آن سنگ زنی عشقت بر هر تکه آینه نقش می بندد و در هر تکه ان ضرب می شود. ای افسار کش اسب خوشی هایم این هدیه به نزد خود نگه دار هر چند صباحی که دلت تنگ شد به یاد من بی چیز نیز بیفت دلم می خواهد درآخر از هر گونه بزرگ گویی های بی فایده و اساس راحت فقط بگویم من فقط تو را دوست دارم..........
می فهمی کی را میگم خودت را ......
شیشه هر آنچه می شکند تیز تر می شود
با عرض سلام خدمت شما دوستان گلم از شما خیلی ممنون که به وبلاگم سر می زنید و با نظرات شرین خود من را امید وار می کنید..
تقدیم به پاره قلبم : ؟؟؟؟z؟؟؟ می خواستم برا یت هدیه ای بفرستم گل گفت: مرا بفرست که مظهر زیبایی هستم برگ گفت: مرا بفرست که مظهر ایستادگی هستم بید گفت: مرا بفرست که مظهرادبم و همیشه سر به زیر دارم به فکر فرو رفتم وسرم را به زیر انداختم به یک نگاه قلبم را دیدم که بهترین چیز در زندگیم هست که آنرا به تو هــدیــه می کنم
دوستان نظر بده خوشحال می شوم
¯`•Love¸·´¯) محمد شاه (¯`•Love¸·´¯)
people live people die
people laugh people cry
some give up some will try
some say hi some say bye
you may forget me but never will i
دوستم داشته باش ... | |
دوستم داشته باش ، بادها، دلتنگ اند لطفا نظر بدهید!!!!!!!
|
این شعر را تقدیم میکنم برای دوست عزیزم ............
برای تو می نویسم ..... | ||
به نام آنکه عشق ![]() ![]() ![]() برای تو می نویسم،برای تو سنگ صبور دلم که تو را دوست دارم،غیر از تو آرزویی ندارم جهان را نمی بینم جز هلال چشمانت و زیبایی را درک نمی کنم جز در رخسار تو.آنگاه که سپیده دم عشق،گل وجودم و مخمل قلبم را عطرآگین میسازد،میگویم که: * |
دوست من ... | ||
بهت نمی گم که دوستت دارم ، ولی قسم میخورم که دوستت دارم بهت نمی گم که هر چی بخوای بهت میدم ، چون همه چیزم تویی نمی خوام که خوابت رو ببینم ، چون تو خیلی خوش تر از خوابی اگه یه روز چشمات پر اشک شد و دنبال یه شونه بودی تا گریه کنی ، صدام کن ، قول میدم اشک هاتو پاک کنم و منم با تو گریه کنم اگه دنبال مجسمه سکوت می گشتی تا سرش داد بزنی ، صدام کن قول میدم ساکت بمونم اگه دنبال خرابی می گشتی تا نفرت رو در اون دفن کنی ، صدام کن ، قلبم تنها خرابه وجود توست اگه یه روز صدات کردم که بهت نیاز دارم ، نگو کجایی ، فقط یه لحظه چشماتو ببند و بهم فکر کن ، عشق من و جونم
منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستم به دنبال یار
خبر کن ای ستاره یار مارا که دریابد دل خون خوار مارا خبر کن آن طبیب عاشقان را که تا شربت دهد بیمار مارا بگو شکر فروش شکرین را که تا رونق دهد بازار ما را اگر در سر بگردانی دل خود نه دشمن بشنود اسرار ما را؟ پس اندر عشق دشمن کام گردم که دشمن می نپرسد کار ما را اگر چه دشمن ما جان ندارد بسوزان جان دشمن دار مارا { محمد شاه همدرد } عکس از دختر نوربند هزاره عاشقی
بیا تا عاشقی از سر بگیریم جهان خاک را در زر بگیریم بیا تا نو بهار عشق باشیم نسیم از مشک و از عنبر بگیریم
|
مینویسم برای تو ... برای تو که از هر حیث قابل ستایشی ... چه زود مرا فراموش
کرده ای ای همزبان من ! چه زود خاطراتمان را به باد فراموشی سپرده ای .
من همانم !
همان پرنده کوچک و دلشکسته ای که به تو پناه آورده بود. می شناسی ام؟!
به خاطر آور...
آشنایی من و تو یک اتفاق ساده بود... ولی یاد بود این برخورد همچنان در قلبم زنده
می ماند. عشق تو در اندک زمانی رنگ باخت. و من حالا می گریم . بله...
به خاطر توست که میگریم. به خاطر تو!
هم اکنون در خیال ترا در نورسپید ماه میبینم . تو به سویم می دوی و در آغوشم جای
میگیری. ولی در غروب چشمانت برای کسی که فردایش را در وجود تو جستجو
میکند اثری از فروغ عشق نیست. به انتظار تو ماندن بیهوده است.
خوب میدانم .
میدانم که هرگز نخواهی آمد . این را خوب میدانم. خوب میدانم.
درخشش ماه در چشمانت از عشقی دیگر خبر میدهد... من میدانم... این را خوب
میدانم.و حالا برای من تنها یک اتفاق به جا می ماند... و این تنها خاطره ایست که از
تو برایم باقی می ماند. عشق تو چند لحظه بیش گرمی نداشت و آنگاه به سردی
گرایید. و من حالا گریه میکنم.
بله ... به خاطر توست که میگریم. به خاطر تو... دل من دل من یه روز به دریا زد ورفت... پشت پا به رسم دنیا زد و رفت... زنده ها خیلی براش کهنه بودن... خودشو تو مرده ها جا زد و رفت... هوای تازه دلش می خواست ولی... آخرش تو غبارا زد و رفت... دنبال کلید خوشبختی می گشت... خودشم قفلی رو فقلا زد و رفت دلم می خواست خانه عشق مرا کسی خراب نمی کرد .... دلم می خواست که روزهای خوب هیچ وقت تمام نمی شد .... از همیشه تا هنز عاشق مانده ام ... « من مانده ام ملال و غمم رفته ای تو شاد ... با حالتی که بدتر از آن کس ندیده است ... ای تخته سنگ پیر گویا دگر فسانه به پایان رسیده است .... » افسانه ! دیگر دلم هیچ آهنگی نمی نوازد و من ، قندیل کوه واپس زده ای هستم که در ایستایی یک خیال همچنان چشم به راه خورشید نشسته ام ! یخ کرده از اضطراب تنهایی و پرواز خواهشهای دل ! تنها همین یک شعر برایم کافیست ..... من دیگر ساده تر از این نخواهم شد .... نسیم را در کوله پشتی خویش برایت آورده بودم ... طوفان از دستهای من گریزان است ... باورت نشد ... نمی دانم چرا ؟ .. و من در کوچ همچنان به دنبال رهایی سرگردان مانده ام و روح صاعقه زده من باورش نشد فرار چیست ؟! من نخواهم گریخت ... خواهم ماند ... خواهم سوخت و خاکستر حرفهای خویش را روزی آب خواهم کرد در دل سنگ ترین سنگهای روزگار ... همیشه با یادت .... جان شیفته را یدک خواهم کشید ......
عکس از دخترنوربند هزاره ۱۰۰۰ بار ۹۰۰ جمله عاشقانه را در ۸۰۰ جای مختلف به ۷۰۰ زبان نزد ۶۰۰نفر مطرح کردم ۵۰۰ نفر آنها ۴۰۰جمله من را در به ۳۰۰ زبان در ۲۰۰ برگ ترجمه نمودند ۱۰۰ بار برای تو در ۹۰ روز ، روز ۸۰ دقیقه ۷۰ جمله را ۶۰ دفعه در ۵۰ قطعه روزی ۴۰ مرتبه تکرار کردم ۳۰ تای ان را آموختی پس از ۲۰ دقیقه ۱۰ بار ۹ سوال کردم ۸ مرتبه به ۷ سوال من ۶ جواب درست دادی در فاصله ۵ روز تورا ۴ روز به ۳ مکان مقدص بردم ت ساعت مکمل خواهش کردم .....تو ۱ مرتبه نگفتی که دوستت دارم... خوب نظر بده دیگه!!!!!!
تا به زیبایی خویش دست یابند